دختری سوار تاکسی شد و کنار یک روحانی جوان و زیبا نشست او به روحانی نظر داشت ولی روحانی جوان از قصد دختر با خبرشد و زود پیاده شد... راننده تاکسی که متوجه شده بود به دختر جوان گفت: روحانی شبها درقبرستانی مشغول عبادت است..تو امشب با لباس فرشتها برو و بگو من از طرف خدا آمده ام... دختر جوان رفت و نصفهد را در لباس فرشته گفت... روحانی با هزار زور قبول کرد.. وقتی که کارشون تموم شد دختر ماسک خود را برداشت و گفت: سورپرایز... ! من همون دختر توی تاکسیم....!!!! روحانی هم ماسک خود را برداشت و گفت: زرشک!!! منم راننده تاکسیم..!!!😝😝😝
درسته که یوز ایرانی در حال انقراضه...
اما پفیوز ایرانی شدیدا در حال افزایشه!!laugh